سرمُ که درد میکرد گذاشتم رو پاهاش خاله بهش گفت واسش لالایی بخون لالایی خوند و تَپ تَپَم کرد نمیدونستم بخندم یا گریه کنم ~~~~~~ سومین سالیه که همچین موقعی شرایط زندگیم تغییر میکنه دفه اول وقتی بود که کار کردنم توی کلینیک شروع شد دفه ی دوم وقتی که طرحم شروع شدُ رفتم شادگان و دفه ی سومم الان که اومدم اینجا ینی میشه که سال بعد باز همین موقعا یه تغییر بهتری پیش بیاد ؟ همونی که دلم میخواد ؟ ~~~~~~ امروز فهمیدم که تعبیرِ اینجا بودنم میتونه چی باشه و آروم شدم ولی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود موزیک آموزش تعمیرات برق خودرو یاور وبلاگ حال من مجری رنگهای ساختمانی وصنعتی آپشن خودرو | استریو آرام WantDL قیمت تمامی ادویه جات هندی و ایرانی حهت خرید ادویه filebazaar